سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من از آنچه نمی دانید نمی ترسم؛ ولی بنگرید در آنچه می دانید چگونه عمل می کنید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

 
 
سخته(پنج شنبه 87 اردیبهشت 12 ساعت 7:34 عصر )

» میلادترابی
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
1(پنج شنبه 87 اردیبهشت 12 ساعت 7:30 عصر )

» میلادترابی
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
زیبا(پنج شنبه 87 اردیبهشت 12 ساعت 7:24 عصر )
زیباترین لحظه زندگیم . . .
زیباترین تصویری که در زندگانیم دیدم نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود

زیباترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو بود

زیباترین احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود

زیباترین انتظار زندگیم حسرت دیدار تو بود

زیباترین لحظه زندگیم لحظه با تو بودن بود

زیباترین هدیه عمرم محبت تو بود

زیباترین تنهاییم گریه برای تو بود
 
زیباترین اعترافم عشق توبود .                                                                        


» میلادترابی
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
باش(پنج شنبه 87 اردیبهشت 12 ساعت 7:9 عصر )

دوستم داشته باش دوستم داشته باش بادها دل تنگ اند دست ها

بیهوده چشم ها بی رنگند

 دوستم داشته باش شهر ها می لرزند برگ ها می سوزند یاد ها می گندند

باز شو تا پرواز سبز باش با اواز اشتی کن با رنگ عشق بازی با ساز

دوستم داشته باش سیب ها خشکیده یاس ها پوسیده شیر هم ترسیده

دوستم داشته باش ابرها در راهند

دوستت دارم ها چه کوتاه اند اه چه کوتاه اند

دوستت خواهم داشت بیشتر از باران گرمتر از لبخند داغ چون تابستان

دوستت خواهم داشت شادتر خواهم شد ناب تر بارور خواهم شد

دوستم داشته باش برگ را باور کن افتابی تر شو

دوستم داشته باش ابرها در راهند دوستت دارم ها اه چه کوتاه اند اه چه کوتاه اند

خواب دیدم در خواب اب ابی تر بود روز پر سوز نبود زخم شرم اور نبود

خواب دیدم در تو رود در تب می سوخت نور گیسو می بافت باغچه گل می بافت

دوستم داشته باش عطرها در راه اند اه دوستت دارم ها چه کوتاه اند چه کوتاه اند


دوستم داشته باش ابرها در راهند بادها دل تنگ اند...


 
دوستت دارم باور کن )(پنج شنبه 87 اردیبهشت 5 ساعت 4:57 عصر )
دوستت دارم باور کن )

دل ما حرف حساب حالیش نبود!
جمع وضرب‌ ، حساب کتاب حالیش نبود!
تو یه چشم به هم زدن گر می گرفت ،
عاشق بی رنج و عذاب حالیش نبود!
دنبال سراب چشمات می دوید !
نرسیدن به سراب حالیش نبود!
حرفای خودشُ رک و راست می زد ،
حرف زدن پشت نقاب حالیش نبود!
توی خواب زندگی می کرد همیشه ،
الکی بودن خواب حالیش نبود !
من می ترسوندمش از آخر کار،
اما ترس و اضطراب حالیش نبود!
حالا هی بهش می گم :((دیدی نموند)) ؟
دیدی اون شعرای ناب حالیش نبود؟
اما دل تو سینه مرده، ساکته
اون از اولم جواب ، حالیش نبود

                        

» میلادترابی
»» نظرات دیگران ( نظر)

   1   2   3      >